پرهام پرهام ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

پرهام و دنیای تازه

پرهام ماهیگیر خوبی می شود آیا؟

به نام خدا جمعه ی گذشته- ویلای دایی محمد- پرهام در حال بطری گیری از استخر! یه بار بطری رو خالی انداخت توی اب؛ موند روی اب. یه بار دیگه پر از آبش کرد رفت ته آب؛ بعد با زحمت بسیار درش اوورد! ...
17 مرداد 1393

آب بازی

به نام خدا کلاس بازی های آبی. مهد سحرناز- همین روزها به یاد روزهای کودکی ما که توی حیاط ها و آب تنی گذشت....الان می ریم پول می دیم تا بچه مون کمی آب بازی کنه.. ...
16 مرداد 1393

از رصد تا امارت!

به نام خدا 1- 5شنبه ی آخر ماه رمضان- دبیرستان فاتح- رصد ماه و زحل و مشتری و ....پرهام در حال یادداشت برداری از هوا!  2- کاهو هایی که آقا پرهام کاشتند و هر روز مثل یه باغبون مهربون بهشون آب می دن. روزی که سر از خاک بیرون اووردند اونقدر خوشحال شده بود که حدی براش متصور نیست! بذرها و خاک و کود و همه چی با هم توی یه بسته بود به اسم باغبان کوچولو که هدیه ی عمو علی به پرهام بود. فکر کنم یکی از بهترین و کارآمدترین هدیه هاییه که هر بچه ای می تونه بگیره.     3- انگشت های جواهر نشان جناب پرهام   شبیه دست امرای عرب شده! البته بعد هم در یه حرکت انتحاری همه رو پرت نمودند! ...
15 مرداد 1393

بن تن و پرهام

به نام خدا پرهام داره بن تن می بینه.  یه دختره هست که دخترعموی بن تن باید باشه  که همش باهاش کل کل می کنه. به پرهام گفتم: اسم این دختر چیه؟ پرهام فرمود: کبرا!   گفتم : نه بابا اسمش کبری که نیست خارجی باید باشه. فک کنم گوبن باشه....چند دقیقه بعد پرهام گفت: ببین مامان هم من اشتباه گفتم هم تو! اسمش گومنه! ...و این رو چند بار تاکید نمود! دیروز بنیامین- دوست مهد پرهام- رو با مادرش به خونه دعوت کردیم. ساعت 3 عصر تا 6 اینجا بودن. با هم بازی کردن ولی پرهام بیشتر رئیس بازی درمی اوورد. به من گفتن موقع خوراکی خوردن برامون سی دی لاک پشت های اینجا! رو بزارم. گذاشتم. 2-3 دقیقه نگاه کردن بعد خوردن و نوشیدن و تماشاکردن رو  بی خی...
6 مرداد 1393

قصه های شبانه!

به نام خدا قصه های شب من برای خوابوندن پرهام الان رسیده به این ایده که من یه کتابی قطور بنویسم!  الان دیگه رفتیم تو کار سریال! هر شب باید یک تا 3 قسمت از مجموعه ی من درآوردی علاءالدین رو برای پرهام بگم. علاءالدینی که یه چراغ جادو داره و دوستانی به نام های سندباد و علی بابا. بعد براشون اتفاق هایی با تم دزدی ؛ غول؛ جنگ و...-که توصیه ی جناب پرهامه -می افته! منم کم خیال پرداز بودم حالا دیگه اساسی رفتم توی دنیای خیال و قصه و...  راستی داستان ها اصلا نباید شبیه داستان های سندباد باشه چون پرهام اونا رو دیده و می گه اینو بلدم یکی دیگه بگو! مدت زمان طولانی لازم برای  خوابیدن پرهام و قصه های شبانه ی من رو باید در کتاب گینس ثب...
4 مرداد 1393
1